سلام . شوهرم از رفت و آمد با شوهر دوستم خوشش نمیاد ولی با دوستم مشکلی نداره یعنی فقط دوست داره که من با دوستم رفت و آمد داشته باشم و شوهرش باهاش نیاد خونه ما تا خانوادگی ارتباط داشته باشیم و مجبور شه شوهر اونو تحمل کنه . دلیلشم منطقیه چون وقتی دوستم با شوهرش میان خیلی تند تند میان یعنی شاید بگم هفته دو بار یا بیشتر دلشون میخواد بیان خونه ما و شب تا دیر وقت میمونن و من هر چی مستقیم و غیر مستقیم میگم که شوهرم شبا زود میخوابه حالیشون نمیشه و تا ۱۲ به بعد میشینن و حتی توقع دارن شوهرم ببره اونا رو برسونه خونشون . شوهرم کاری نداره که دوستم تنهایی خونه ام بیاد یا من برم فقط میگه منو مجبور نکن شوهرشو تحمل کنم چون بعضی حرفای سبک و سخیف میزنه که به شوهرم برمیخوره و ازش خوشش نمیاد . شوهر دوستم از آشناهای دور ما هست و من دوستم رو به خانواده ی ایشون معرفی کردم و با هم ازدواج کردن . دوستم هم همسایه ی خانه ی پدریم هست یعنی نمیتونم باهاش قطع ارتباط کنم چون هر بار که خونه بابام میرم به ناچار با خودش یا خانوادش چشم تو چشم میشم . و بگم صمیمیت شوهر دوستم هم با ما بخاطر همینه که من دوستم رو به اونها معرفی کردم . دوستم هم هیچ وقت تنهایی خونم نمیاد هر وقت میخواد بیاد شیفت کاری شوهرمو سوال میکنه که با شوهرش بیاد ! منم چندبار گفتم شوهرم زیاد میخوابه زود میخوابه شوهرش برمیگرده میگه شوهرت مریضه باید بره حجامت کنه تا خوابش کم شه ! یکی نیست بگه بابا همه که مثل تو علاف نیستن شوهر بیچاره من سرکار خسته میشه شب باید زود بخوابه ! خلاصه من هرکاری کردم با اینا قطع ارتباط کنم نمیشه هر چند وقت دوباره دوستم زنگ میزنه به خودم یا خونه مادرم که منو ببینه . فقط چجوری و چی بگم که دوستم متوجه بشه که فقط من میخوام با خودش تنها ارتباط داشته باشم و شوهرم علاقه ای به ارتباط خانوادگی با اونا نداره